حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۹۸۱: ز بامِ مسجد الأقصی مؤذّن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز بامِ مسجد الأقصی مؤذّن چو قامت گفت نتوان بود ساکن به راحی کن دوایِ دردِ مخمور که باشد صاف همچون روحِ مؤمن غلط در وعده ی فردا نداری مشبِّه نیستی ای یارِ موقن جزا المحسنین برخوان و در ده یکی را دَه دهد و الله محسن به نامحرم مده حرمت نگهدار امانت چون دهی بر دستِ خائن علاجِ جهل اگر بقراط باشی مکن بگذر ز علّت هایِ مزمن موافق باش و از ضدّان حذر کن که نبود ممتنع هرگز چو ممکن من و تو هر دو مجبوریم و محکوم نخوانده ستی که المقدور کاین نخواهی خورد بیش از روزیِ خویش چه خواهی کرد از انبار و خزاین به پایِ خنب در می خانه بنشین همینت بس ز ارکان و معادن ز نام و ننگ بیرون آی و اینک مقابیحت بدل شد با محاسن مرا باری نمانده ست آرزویی بدیدم آن چه می باید معاین نشسته بر سرِ گنجینه ی خویش اگر در بیرجندم ور به قاین چه باک ار در خراباتی به ظاهر چو در بیت اللهی دایم به باطن نزاری بعد از این آزاد و فارغ تویی و گنجِ فقر و کُنجِ ایمن حکیم نزاری قهستانی