حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۹۲۴: آخر بمردم از غمت ای زندگانیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آخر بمردم از غمت ای زندگانیم دریاب اگر نه درد و دریغا جوانیم هیچ از خدا نترسی و رحمت نمی کنی بر عاجزی و بی کسی و ناتوانیم هرگز نهایتی نکند سر گرانیت هرگز به غایتی نرسد مهربانیم سر برنگیرم از پسِ در گرز پیشِ خود هم چون سگ از مقابلِ مسجد برانیم خوش خوش بسوختم چو سپند آر چه روز و شب با آبِ دیده بر سرِ آتش نشانیم می سوزیم بر آتشِ هجران روا مدار یک ره به خویشتن برسان گر توانیم ترسم که در فراقِ تو ناگه اجل رسد بازآیی و زِ خلق نیابی نشانیم یا سعی کن که پیشِ اجل بازیابمت یا جهد کن کزین همه غم وا رهانیم تا کی به جان رسم زِ تو آخر نزاریا روزی بود مگر که به جانان رسانیم حکیم نزاری قهستانی