حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۹۲۲: میروی ای در دلِ تنگم مقیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می روی ای در دلِ تنگم مقیم بازنگر از سرِ لطفِ عمیم مرحمتی کن چه شود گر به ما باز کنی گوشه ی چشمی به نیم از درم ای ماه درآ تا شود اخترِ برگشته ی من مستقیم بهر خدا بر منِ مسکین ببخش تا به عوض کسب کنی حا و جیم چشمه ی خضرست لبت روز و شب ساخته از دیده ی من یا و میم یادِ صبا تحفه ی مشکِ ختا از سرِ زلف تو فرستد نسیم بویِ عرق چین تو گر بشنود بانگ برآید زِ عظامِ رمیم از پدر و مادرِ گیتی نزاد چون سرِ دندانِ تو درِّ یتیم چند کشم باده ز دردِ فراق تا به کی از جورِ رقیبِ لئیم دست به من ده به وفا و بگوی بسم الله الرّحمآن الرّحیم مهرِ نزاری نشود که به عشق هم ره او بود زِ عهدِ قدیم نیست به جز عکسِ خیالت حریف نیست جز اندوهِ فراقت ندیم سیم و زرش نیست بدو کی رسد حلقه ی زرّین و بناگوشِ سیم حکیم نزاری قهستانی