حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۹۱۲: ما نیز قیامت که بگفتند بدیدیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما نیز قیامت که بگفتند بدیدیم با حور نشستیم و به فردوس رسیدیم زان می که حلال است چنان مست ببودیم کز هرچه حلال است و حرام است بریدیم مستان الستیم ولی نفی گمان را با خلق نمودیم که بی خود زنبیدیم آب خضر اینجاست که ماییم ولی چشم باریک نظر بود سر چشمه ندیدم اول به دم اهل علو غره نبودیم صوری به جهان در زسر جهل دمیدیم دیگر به ورع جامه ی طامات ندوزیم یک رنگ ببودیم و دوتایی بدریدیم تو خود منه ای خواجه که ما هم چو گروهه با آخر سررشته ی خود باز دویدیم آن بار کژی بود که بی فایده عمری از عقل به تنبیه و ستم می طلبیدیم دیوانه ببودیم نزاری و محال است امید به هشیاری آن می که چشیدیم گر فایده ی دیگرت از عشق نباشد آخر نه بدین واسطه از خود برهیدیم حکیم نزاری قهستانی