خاقانی شروانی
غزلیات
غزل شماره ۵۹: دل شد از دست و نه جای سخن است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل شد از دست و نه جای سخن است وز توام جای تظلم زدن است دل تو را خواه قولا واحدا تا تو خواهیش دو قولی سخن است آنچه در آینه بینم نه منم پرتو توست که سایه فکن است نظرت نیست به من زانکه مرا تن نماند و نظر جان به تن است باد سردم بکشد شمع فلک شمع جان در تنهٔ پیرهن است هست دیگ هوست خام هنوز خامی آن ز دم سرد من است گل ز باغ رخت آن کس چیند که چو گل زر ترش در دهن است عالمی شیفتهٔ زلف تواند زلف تو شیفتهٔ خویشتن است کرده ام توبه ز می خوردن لیک لب میگون تو توبه شکن است نظر خاص تو خاقانی راست گرت نظاره هزار انجمن است خاقانی شروانی