خاقانی شروانی
غزلیات
غزل شماره ۴۲: عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عیسی لب است یار و دم از من دریغ داشت بیمار او شدم قدم از من دریغ داشت آخر چه معنی آرم از آن آفتاب روی کو بوی خود به صبح دم از من دریغ داشت بوس وداعی از لب او چون طلب کنم کز دور یک سلام هم از من دریغ داشت من چون کبوتران به وفا طوق دار او او کعبهٔ من و حرم از من دریغ داشت از جور یار پیرهن کاغذین کنم کو کاغذ و سر قلم از من دریغ داشت من ز آب دیده نامه نوشتم هزار فصل او ز آب دوده یک رقم از من دریغ داشت خود یار نارد از دل خاقانی ای عجب گوئی چه بود کاین کرم از من دریغ داشت خاقانی شروانی