حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۸۷۸: مرا دیوانه می خوانند و با دیوانه می مانم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا دیوانه می خوانند و با دیوانه می مانم ز خود بیگانه می دانند و هم من نیز می دانم اگر با بت منم اینم وگر در کعبه بنشینم نه مرد مذهب و دینم نه اهل کفر و ایمانم چو در بت خانه افتادم ز دیگر خانه آزادم به نقد امروز دل شادم که عشق آسوده می رانم به رغبت عشق می بازم دگر شغلی نمی سازم نه از جنت همی نازم نه از دوزخ هراسانم قلم در حکم نیک و بد قضا در ما تقدم زد ندانم مقبلم یا رد چه باید هم برین سانم علم گشتم به نادانی چه باک ار جاهلم خوانی چه گویم چون نمی دانی که از دانسته نادانم عیان بی عیان گفتم نشان بی نشان گفتم نزاری ترک جان گفتم کنون در بند جانانم حکیم نزاری قهستانی