حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۸۵۵: جان و دل بنهاده ام تا می خورم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان و دل بنهاده ام تا می خورم دین و دل بفروختم تا می خرم شب به روز آخر کی آرم بی شراب بی می آخرروز با شب چون برم بی می اَم دم بر نمی آید ز حلق بل فرو می ریزد از هر پیکرم می توانم دید با می سرَ غیب گر به چشم استحالت بنگرم می شود بیضا کفم از نور می هر چه یاد از لن ترانی آورم با خلیلم خوش تر آید از حریر گر بود بر فرش آتش بسترم از حبیبم باز می دارد رقیب گاه و بی گه تا به کویش نگذرم هر زمان الحمدلله العزیز روی در روی خیالش خوش ترم دوست خود می آید و او بی خبر بل که من هم، وین که دارد باورم آن که دارد در همه اکوان ظهور طرفه باشد گر درآید از درم از ملامت گوی بستاند به حق داد من روز قیامت داورم معترض عیب نزاری گو مکن من چنین بیهوده غم تا کی خورم حکیم نزاری قهستانی