حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۸۳۷: ز بس مشقّت و محنت که در سفر بکشیدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز بس مشقّت و محنت که در سفر بکشیدم به جان رسیدم و در آرزوی دل نرسیدم جهان بگشتم و بر کوی دوستان بگذشتم به بخت و طالعِ خود کس ندیدم و نشنیدم به داستان برم آن گه به دوستان بنویسم ملامتی که کشیدم قیامتی که بدیدم رواست گر بچکد خونِ جانم از رگِ دیده چرا به تیغِ وداعش ز رویِ دوست بریدم رسید آن چه رسید از جفایِ چرخ به رویم بسا که دست به دندانِ اعتبار گزیدم به اختیار مرا چون عَلَم نمود به عالم کسی که از همه عالم به اختیار گزیدم نه مرغ در قفس الّا رهِ خلاص نجوید به آرزو طلبم ره بدان قفس که پریدم ندانم ار برسد قدرِ جامِ وصل به دستم کنون که شربتِ قاتل ز جامِ هجر چشیدم نزاریا به قدم استوار باش رها کن ز روزگار شکایت مکن که جور کشیدم حکیم نزاری قهستانی