حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۸۲۹: شبانه دوش که تنها به کنج خود بودم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شبانه دوش که تنها به کنج خود بودم ز هولِ صاعقه و بانگِ رعد نغنودم ز بی دلی وز بی طاقتی بترسیدم ز بی کسی وز بی هم دمی بفرسودم ز ممکنات نبد یارِ دستِ من جز جام ز کاینات جز آوازِ رعد نشنودم سرم گران شد اگرچه دماغ بود سبک ولی دماغ و سر از غّل و غش بپالودم درین میانه به خاطر درآمد این که چرا چنین شکسته دلم کی شکسته دل بودم ز نورِ آینۀ خنب خانه شد روشن سبک به صیقلِ می زنگِ سینه بزدودم به یادِ دوست که من هیچ نیستم همه اوست ز جامِ عشق شراب شبانه پیمودم به پایِ مردیِ لوح اللّهم نبد حاجت به دست کاریِ خود مرده زنده بنمودم به نورِ عکسِ قدح در سوادِ ظلمتِ شب ز موجِ قلزِم طوفان خلاص شد زودم زمانه منقلب احوالِ نا جوان مردیست ز رنجِ او به همه عمر بر نیاسودم دریغ عمر که بگذشت و یک نفس ایّام ز روزگار نزاری نداشت خشنودم حکیم نزاری قهستانی