حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۸۲۳: شبِ فراق که بی رغبتی سفر کردم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شبِ فراق که بی رغبتی سفر کردم نبود فایده هر چند من حذر کردم به اختیار نکردم ز خدمتِ تو سفر بلی ضرورتِ تکلیف بود اگر کردم ز سوزِ سینه به هر منزلی که بگذشتم به خونِ دل ز رهِ دیده خاک تر کردم سزا بداد مرا گوش مال فرقت تو به یک دو هفته که از خدمتت سفر کردم دمی ز فکرِ تو خالی نبوده ام والله گمان مبر که مگر با تو دل دگر کردم سخن به نامِ تو گفتم اگر سخن گفتم نظر به رویِ تو کردم اگر نظر کردم صبا به گردِ من اندر مراجعت نرسد سمندِ توسنِ شوق ترا چو بر کردم به زخمِ تیرِ ملامت سپر نیندازم چو تیغ سینه به پیش بلا سپر کردم کفایت است جنونِ مرا ملامتِ خلق که من به سعیِ ملامت بسی بتر کردم مرا نزاریِ دیوانه خوان و ننگ مدار که نامِ عقل به دیوانگی سمر کردم حکیم نزاری قهستانی