حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۸۲۲: بگذاشتمت جانا ناکام و سفر کردم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بگذاشتمت جانا ناکام و سفر کردم بی رویِ تو از دیده خونابه به در کردم در چشمِ منی گویی بنشسته که پندارم رویِ تو همی بینم در هر چه نظر کردم هر جا که تهی کردم بر یادِ لبت جامی از دیده دگر بارش پر خونِ جگر کردم چون هیچ نماند از من اکنون ز که می ترسم مجنون شده ام مجنون از عقل حذر کردم از دستِ ملامت گر روی از تو نگردانم گو تیر بزن حاسد کز سینه سپر کردم تو خسروِ خوبانی من شیفته فرهادم با هم چو تو شیرینی ابری شکر کردم مقصود رضایِ تو نه وایۀ خود دارم تا با تو در افتادم از خویش گذر کردم از غمزۀ جادویت دینی دگر آوردم وز طاقِ ابرویت محرابِ دگر کردم در خفیه نزاری را گر راز همی گفتم اکنون همه عالم را زین کار خبر کردم حکیم نزاری قهستانی