حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۸۱۱: دردا که سی ز عمر به غفلت گذاشتم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دردا که سی ز عمر به غفلت گذاشتم وز روزگار فایده یی بر نداشتم پنداشتم که تابعِ فرمان ایزدم من خود هنوز در طلبِ شام و چاشتم معلوم شد که هیچ ندانسته ام چو چشم از روی عقل بر همه اشیا گماشتم از تیغِ آفتاب اجل سر نبرد کس چندان که سایه بانِ خرد بر فراشتم گر نیکویی نکردم چندی ز فعلِ بد خود را ز جهل رفتم و با خود گذاشتم پرسیدم از پدر نُکَتی وان لطیفه را در خواب بر صحیفۀ خاطر نگاشتم گفتم بگوی تا به چه حالی چه گونه ای گفت ای پسر من آن بدرودم که کاشتم حکیم نزاری قهستانی