حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۸۰۵: یک امشبی که به خدمت به باده بنشستم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یک امشبی که به خدمت به باده بنشستم مکن به بی ادبی سرزنش که بس مستم اگر اشارتِ بوسی کنم مکن منعم وگر به حلقۀ زلفت برم مبر دستم تو بس غریب نوازی اگر نه باده به دست مرا چه زهره که هم زانوی تو بنشستم نه حّدِ مرتبۀ هم چو من ضعیفی بود که دل به چون تو حریفی شگرف در بستم ورایِ این چه سعادت بود همین مقدار کفایت است که در دولتِ تو پیوستم به اختیار شدم صید زلفِ مفتولت همان رمیده نی ام کز کمند می جستم ز عشق باختن ار توبه کرده بودم شکر که بر محبّتِ رویِ تو توبه بشکستم اگر به دیدۀ من پای نهی شاید برو که در قدمت هم چو خاکِ ره پستم خلافِ رایِ نزاری مکن که کم یابی مطیع تر ز چنین بنده ای که من هستم حکیم نزاری قهستانی