حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۷۹۶: تا فراقت دیده ام خون می چکاند دیده ام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا فراقت دیده ام خون می چکاند دیده ام بر کَن از سر دیده ام گر جز خیالت دیده ام رحم کن بر من که بی رویت ز پا افتاده ام سر مپیچ از من که چون زلفت به سر گردیده ام بارها پیشت ز غربت نامه ها بنوشته ام و اندرین مدّت سلامی از کسی نشنیده ام یادِ من بر خاطرت نگذشت تا باز آمدم بر من ار بادی گذر کرد از تو وا پرسیده ام بر تو آسان است از من پرس کاندر هر شبی تا به روز آورده ام سد ره به خون غلتیده ام چون دلت بر من نبخشاید که من با عجزِ خویش نیم جانی داشتم از غم به غم بخشیده ام گر قبولم می کنی ورنه چه گویم حاکمی کارِ من عشق است باری من ترا بگزیده ام پیش ازین بودم نزاری بعد ازین آن نیستم تا به تو پیوسته ام از خویشتن ببریده ام بر لبم کس خنده یی هرگز ندید الّا مگر در میان گریه بر احوال خود خندیده ام حکیم نزاری قهستانی