حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۷۸۷: نشسته ام به خیالی که می پزم مشغول
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نشسته ام به خیالی که می پزم مشغول سری ز عقل نفور و دلی ز خلق ملول در اوفتاده به گردابِ فکر و قلزمِ عشق که نه نهایتِ عرضش بود نه غایتِ طول ولایتی که به دیوانگانِ عشق دهند کجا به کنه نهایاتِ آن رسند عقول کجا برند مجانین نصیحتِ عقلا که پند از او و نصیحت نمی کنند قبول سپاهِ عشق درآمد جهانِ جان بگرفت دل از ولایتِ صبر و شکیب شد معزول رئیسِ شهر بیاراست بام و برزن و کوی ولی به کُنجِ گدا کرد پادشاه نزول گرفته چون شترِ مست راهِ بادیه پیش نه طبع مایلِ مشرب نه راغبِ مأکول خلافِ عقل به دیوانگی بر آرم سر کنون که نامِ نزاری نهاده ای بُهلول حسود در حقِ من هر چه خواه گو می گو که من به دولتِ شه فارغم ز فضلِ فضول حکیم نزاری قهستانی