حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۷۶۷: پیرانه سر ز دست بدادم عنانِ دل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پیرانه سر ز دست بدادم عنانِ دل من پیر و مبتلا به هوایِ جوانِ دل هر روز چون نَفَس به لب آمد هزار بار در آرزویِ رویِ دل آرای جانِ دل بی دل ترست هر که نگه می کنم ز من خود هیچ کس نشان ندهد از نشانِ دل با آن که دل ندارم و در بندِ جان نی ام ترسم ز آهِ سینه ی آتش فشانِ دل رفته ست مرغِ دل ز نشیمن گهِ قدیم از بس که عشق تفرقه کرد آشیانِ دل بیزارم از دلی که به جان آمدم از او هر جا که خواه گو برو ای خان و مان دل آباد باد حسنِ تو گر دل خراب شد گوهر چه خواه باش مه این و مه آنِ دل آن جا که دوست است به جز دوست هیچ نیست کونّین را چه مرتبه در لامکانِ دل پنجاه سال گفتم و پایان پدید نیست تا چند جان کنم ز پیِ داستانِ دل هم چون نزاریی دگر اندر رکابِ عشق هرگز نداد هیچ کس از کف عنانِ دل حکیم نزاری قهستانی