حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۷۶۵: ای دیده را به دیدنِ رویت قرارِ دل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای دیده را به دیدنِ رویت قرارِ دل گه در میانِ جانی و گه در کنارِ دل دل را چه حّدِ آن که به جانی سخن کند در جست وجویِ وصلِ تو شد جان نثارِ دل بی رونق از دل است همه کار و بارِ من ای خاک بر سرِ من و بر کار و بارِ دل گفتم به اختیار که داده ست دل ز دست دیرست تا ز دست برفت اختیارِ دل با ما ز هر چه هستیِ ما بود هیچ نیست ماییم و نیم جان و همین یادگارِ دل از دل همه بلا به سرِ مبتلا رسد زنهار با بلا منشین در جوارِ دل تا آفتاب را نبود استقامتی ممکن به هیچ وجه نباشد قرارِ دل بر مرکزِ دوایرِ عشق افتاده است از بدوِ آفرینشِ عالم مدارِ دل زین جا نزاری از پیِ دل بر سر اوفتاد کز سر برون نمی شودش خار خارِ دل حکیم نزاری قهستانی