حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۷۵۴: تو ملامت مکن ای مدّعی اینک سر و سنگ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تو ملامت مکن ای مدّعی اینک سر و سنگ چه تفاوت کند آن را که نه نام است و نه ننگ این نه آن آتشِ تیزست که بنشاند آب وین نه آن آهنِ سخت است که بگدازد زنگ برنگردیم به سنگ از درِ آن سیم اندام می بیارید که ما توبه شکستیم به سنگ ای که چشمانِ چو آهویِ تو کشته ست مرا تا کی از دستِ رقیبت که بلاییست پلنگ گو بکن جور که در خاطرِ ما مهر نه کین گو بزن تیغ که از جانبِ ما صلح نه جنگ تا به گوشت رسد از بادِ صبا زمزمه ای همه شب نالۀ من تیز گرفته ست آهنگ این بلایی ست نه بالا و قیامت نه قبا که نه بر قامت سروست و نه بر قدّ خدنگ ای خوش آن شب که به خلوت بنشینیم به هم تو قدح بر کف و من در سرِ زلفت زده چنگ در فراقت به شکایت غزلی می گویم زار چون زیر و تو با زاریِ من ساخته چنگ آن محال است که گویند نزاری کرده ست تو به از مطرب و می یا کند از شاهدِ شنگ حکیم نزاری قهستانی