حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۷۴۲: مستیم از مبادیِ فطرت ز جامِ عشق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مستیم از مبادیِ فطرت ز جامِ عشق آری مدام مست شدیم از مدامِ عشق بر بویِ تبعثون شب و روزم خراب و مست تا مست سر ز خاک بر آرم به کامِ عشق ببینی نهاده سویِ لحد اندرونِ خاک باشد هنوز بویِ می ام در مشامِ عشق هر دم زبانِ حال رساند به گوشِ من از ساکنانِ عالمِ بالا پیامِ عشق پر فتنه روزگارِ پریشان چو زلفِ دوست ما معتکف نشسته به دارالسَّلامِ عشق بر نقطۀ مراد نگردد کسی که او بیرون بود ز دایرۀ اهتمامِ عشق امرست عشق و عقل ازو یافت فیضِ نور هر کس ولی نداند سّرِ کلامِ عشق هر کس نیافت ره به سرِ گنجِ کُنجِ ما هر مرغ را قبول نکرده ست دامِ عشق بر ملکتِ سخن نشود شاه هم چو من هر کو نبود ز اوّلِ فطرت غلامِ عشق در ضبطِ ملکِ نظم نزاری شجاع شد تا بر کشید تیغِ زبان از نیامِ عشق حکیم نزاری قهستانی