حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۷۱۲: به گوش هوش شنیدم که بر زبان سروش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به گوش هوش شنیدم که بر زبان سروش به من ندای فقروا الی الله آمد دوش که ای به چاه طبیعت چنان درافتاده که تخت یوسف جان کرده ای چنین فرموش چرا چنین به خیالات گشته ای مشغول چرا چنین به محالات داده ای دل و هوش بسوختند چو عودت هزار بار ای خام بر آتش آخر از آن سوختن یکی بر جوش تویی حجاب تو از پیش خویشتن برخیز بکوش تا به در آیی ز بود خویش بکوش نشسته بر سر گنجی نگاه دار از دزد جمال شاهد و اسرار ما ز خلق بپوش زبان چشم نگه دار تا غلط نکنی ز عکس پرتو ما در مشور و در مخروش اگرچه طاقت این می نیاورد دریا ز دست ساقی ما جرعه جرعه می کن نوش همین که در نظر آییم چشم بر هم نِه همین که در کلمات آمدیم بگشا گوش نزاریا بشنو نکته ای اگر خواهی که راز با تو بماند زبان گفت و خموش حکیم نزاری قهستانی