حکیم نزاری قهستانی
مثنوی روز و شب
بخش ۶ - پاسخ روز به شب: با صبا گفت: «دم مزن دیگر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با صبا گفت: «دم مزن دیگر به رسالت قدم بزن دیگر باز گرد از همین قدر سوی شب که: ز نادانی تو نیست عجب چون تویی را چه حد پایه ماست؟ خود سواد تو عکس سایه ماست گهگهت دل که همچو رخ سیه است روشن از عکس شمعدان مه است شمع مه گر نکردمی روشن کی شدی گلخن تو چون گلشن؟ روی تاریک تو چو دود تنور در خورد راستی مقابل نور جای تو چاه تنگ و تار بود کنج تاریک و نفت و غار بود هر مقامی که باز پردازم گه گهش سایه بر سر اندازم چون شود عکس من از او خالی خلوت آباد خود کنی حالی در غلط اوفتاده ای با خویش سر و کاری نهاده ای با خویش از دماغت برون کنم سودا نگذارم که دم زنی فردا کی چنین بودی آمر و ناهی که مرا زیردست می خواهی؟ به درازی خود مشو مغرور تیره تر هم نباشی از دیجور من چنانت فرو برم به زمین که ز من یاد ناوری پس از این آمدم، برگ کار خویش بساز تا قیامت ز تو نگردم باز» خواست رخصت صبا و باز آمد چون مشعوِذ که مهره باز آمد خواند هرگونه ز آفتاب خبر کرد شب را چو دود زیر و زبر هر جوابی که روز باز نوشت همچو آتش فتاد در انگشت حکیم نزاری قهستانی