حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۶۸۱: وَه وَه از جانِ به لب آمده بر بویِ لبش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
وَه وَه از جانِ به لب آمده بر بویِ لبش وزتنِ مانده خیالی ز خیالِ قصبش زلف و رویش هبل ولاتِ منِ مجنون اند شب و روزِ منِ آسیمه سر از روز و شبش ز ابتدا بی دلی و شیفته رایی کردن از کجا خاست مرا با تو بگویم سببش بوسه یی چند به من داد وز آن وقت چنین جگرم گرم شده ست از لبِ هم چون رطبش زندگانیِ من و عمرِ گرامی آن است که بقایایِ بقا صرف کنم در طلبش گر دلم برد نگارا به سرِ زلفِ تو دست من نیارم تو بفرمای به واجب ادبش گر چه بی وجه بود عیب و ملامت کردن بی دلی را که بود آرزویت مستحبش شرحِ حسنِ تو به تفضیل نمی یارم گفت گاه گاه از پیِ تخفیف کنم منتخبش گر جهان خلد برین است نزاری را بس سرِ کویِ تو مقاماتِ نشاط و طربش حکیم نزاری قهستانی