حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۶۴۳: دوش یار آمد به بالینم فراز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوش یار آمد به بالینم فراز گفت ای خوش خفته شب های دراز ای به خود مشغول چون رهبان به بت گوییا ما را نخواهی دید باز اعتبار از ما ز خود کن اعتبار احتراز از ما ز خود کن احتراز کشتی بی نوح را تدبیر چه سر فرودادن به گرداب مجاز دست در دامان نوح وقت زن بگذر از طوفان به کشتی نیاز همچو لنگر تا به گردن در گلی بادبان عشق را کن سرفراز نفس را در پای مالیدن چو خاک شخص را چون روح پروردن به ناز گر به پای جان توانی حج گذارد هر سحر در کعبه بگذاری نماز حرف حرص از صفحهٔ خاطر بشوی تا نباشد حاجت خط جواز ترک این ها کن نزاری قصه چیست محو شو در دوست اینک مخ راز حکیم نزاری قهستانی