حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۶۳۷: ما را به دام عشق درافکند دیده باز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما را به دام عشق درافکند دیده باز باری نکردمی به کس این شوخ دیده باز بی چاره دل ز دیده گرفتار می شود ای دیده چند گویمت آخر نظر مباز دل خود برفت و جان برود نیز لامحال آنجا که از نظر نرود هیچ احتراز آری چه دل چه سر که همه کاینات را مقدار نیست در نظر یار پاک باز در عشق فتنه باشد و در عقل عافیت آری ولی کجا به حقیقت رسد مجاز عیب و هنر یکی نشود پیش مدعی تا ننگرد به دیدهٔ محمود در ایاز ما همچو حلقه بر درو خوش در حرم رقیب حیف است دست مردم کوته نظر دراز گفتم که با فراق شکایت کنم ز وصل هرگز که کرد سینهٔ دشمن محلِّ راز صد ساله از مطالعهٔ خلد خوش ترست یک لحظه در مشاهدهٔ یار دل نواز مشرق ز قبله باز ندانم که در خیال مستغرقم چه گونه به مسجد برم نماز من خود به جان دوست که هرگز نخواستم از بی نیاز حور و قصور و نعیم و ناز پر کن قدح بده به نزاری که مست عشق از دوزخ ایمن است و ز فردوس بی نیاز حکیم نزاری قهستانی