حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۶۳۱: مرا چیزهایی نمودند باز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا چیزهایی نمودند باز که آن است اسرار مردان راز به شرطی که جز در محل قرار مقامات مردان نگویند باز به تسلیم فرمان بری سر بنه نه چون حارث مُرّه گردن فراز به هر حال باشد بلیسی دگر که از امر اول کند احتراز اگر جان نداری فدای حبیب بیا بشنو از من برو دل مباز به خود حاکم نور و ظلمت نه ای به عمدا ز خود حارثی بر مساز نیاری به مقصد برون برد راه به رای محال و به عقل مجاز رهت بر صراط است و پای آبله برین پل نیابی گذر بی جواز به معراج حلّاج کن التجا به پای تقرب به دست نیاز مترسان براکفنده را در سلوک ز هول بیابان و راه دراز به پای شتر خاصه مست خراب محلی ندارد نشیب و فراز نزاری تو در پنجهٔ شیر عشق چنانی که بنجشک در چنگ باز بحمداللهت نیست هیچ اختیار اگر در شرابی وگر در نماز حکیم نزاری قهستانی