حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۶۱۵: یار با ما یک زمانی در میان آید مگر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یار با ما یک زمانی در میان آید مگر پرده از رویِ جهان آرای بگشاید مگر چشمِ آن دارم که هم چون روی شهرآرایِ خویش کلبۀ احزانِ ما یک شب بیاراید مگر با سرِ پیمانۀ فطرت شود هم عاقبت یک شبی تا روز با ما باده پیماید مگر محرمی می بایدم کز من پیامی می برد هم جوان مردی کند تشریف فرماید مگر قامتِ چالاکِ او آمد خرامان از درم و آن قیامت را که می گویند بنماید مگر قصدِ جانم گر ندارد بر دلم رحم آورد همّتش را سر به خونِ من فرو ناید مگر چون نه زر داری و نه زور ای نزاری هم چو زیر زاریی می کن که دانم هم ببخشاید مگر حکیم نزاری قهستانی