حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۶۱۰: دل از دست دادم به پیرانه سر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل از دست دادم به پیرانه سر بلا را برانگیختم معتبر که با خود کند این که من کرده ام کسی عشق بازد به پیرانه سر دلی رفته از دست هر دم چنین که دیده ست آخر به اوّل نظر کسی از قضا نیست ایمن بلی بدانسته ام از قضا این قدر وگرنه پس از روزگارِ نشاط جوانی و دل بازی ا ِم در چه خور ز عقدِ کمندِ نغوله گریز پدروار پندی ست هان ای پسر بدان حلقه حلقت اگر قید شد خلاصت محال است هرگز دگر ز چشمانِ خون ریز پرهیز کن اگر عقل داری ز مست الحذر تحاشی کن از غمزۀ چشمِ مست که آن تیر را سینه باشد سپر هنوز از میِ شوق مستم چنان که از هستیِ خود ندارم خبر نزاری به زاری بنه بنده وار سرِ عذر بر آستانِ سحر که تیرِ نیازِ سحر بر هدف کند بیش تر در اجابت اثر ملامت ز پیش و ملامت ز پس خدایا ازین امتحان در گذر حکیم نزاری قهستانی