حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۶۰۱: بویِ بهشت میدمد از بامِ نوبهار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بویِ بهشت می دمد از بامِ نوبهار هان تا به سر بریم خوش ایّامِ نوبهار خفتن حرام اگر هم چو عندلیب پیوندِ صبح دم نکنی شامِ نوبهار باد صبا به وقتِ سحر می کند نثار بر فرقِ سبزه دِرهمِ بادامِ نوبهار دستِ قضا ستیزۀ خورشید می کشد بر آسمان علاقۀ اَعلامِ نوبهار خون است در پیالۀ لاله نه چیست پس لعلِ مذاب ریخته در جامِ نوبهار سوسن نگر که بر طرفِ جوی می کشد باز از نیامِ نامیه صمصامِ نوبهار گل بین که بر سرش ز پیِ دفعِ آفتاب از ابر سایه بان زده خیّامِ نوبهار بلبل فراز منبرِ سرو آمده است تا در نشر خطبه تازه کند نامِ نوبهار هم چون سهیل و زهره و شِعرا و مشتری آراسته ست باغ به اَجرامِ نوبهار عام است بر خلایقِ عالم چو صیتِ عدل کس بی نصیب نیست ز انعامِ نوبهار با این همه طراوت و لطف و جمال و حسن هم عاقبت فناست سرانجامِ نوبهار تلخ است بر نزاریِ شوریده روزگار زهرِ فراقِ دوست در ایّامِ نوبهار هر صبح دم سحاب ز لؤلؤیِ چشمِ من پر می کند چو بطنِ صدف کامِ نوبهار حکیم نزاری قهستانی