حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۵۷۸: آخر شبِ جدایی روزی مگر سرآید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آخر شبِ جدایی روزی مگر سرآید وان آفتابِ وصلت از جانبی برآید تو سر کشیده و من طوقِ وفا به گردن ساکن که اسبِ حسنت ناگه به سر درآید ای سروِ باغِ جانم بخرام تا به بستان کز قامتِ بلندت خم در صنوبر آید درمان چه می کند دل درد از تو راحت آمد مرهم چه می نهد جان زخم از تو خوش تر آید در عشق مردِ صادق هم چون خلیل باید تا وقتِ آزمایش آتش برو برآید آن جا که بی محابا تیرِ بلا روان شد مردی تمام باید تا در برابر آید ای پای مال کرده بی خود نزاری ات را آری چو بر سر آیی باشد که بر سر آید حکیم نزاری قهستانی