حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۵۷۶: آهِ ندامت ز شیخ وشاب بر آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آهِ ندامت ز شیخ وشاب بر آید آری چندان که آفتاب بر آید عشق دمی در دمد به صورِ محبّت بو که سرِ خفتگان ز خواب برآید از جگرِ منتظر نوایرِ حسرت در جسدِ آلِ بوتراب بر آید هیچ نمانده ست کز خزاینِ ظالم بانگ به تاراجِ انقلاب برآید برقِ محبّت محیطِ عقل بسوزد آتشِ عشق از میانِ آب برآید صاعقۀ عشق اگر شود متواتر دود ازین تودۀ خراب برآید حاسد اگر قرعه یی زند به تفال در حقِ او آیۀ عذاب برآید در حقِ ما هر که بد سگالد و گوید روزِ مکافات از ثواب برآید آتشِ آهم اگر به دیر درافتد دود ز خُم خانۀ شراب برآید ما و خراباتِ عشق رغمِ عدو را جان ز تنش تا به تفت و تاب برآید مجلسِ ما خوش تر از بهشت که هر دم حوروشی دیگر از نقاب برآید پیشِ رباب از فراقِ دعد بنالد زاریِ زیرش چو از رباب برآید بخت دگر باره گر دری بگشاید کامِ نزاری ز فتحِ باب برآید آری اگر فطرتش مناسبِ حال است دعوتِ مظلوم مستجاب برآید دولت اگر خود مساعدت نکند هیچ فتنه ز تسکین به اضطراب برآید حکیم نزاری قهستانی