حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۵۷۴: خوشا که عید به ما وعدۀ وصال دهد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوشا که عید به ما وعدۀ وصال دهد نمازِ شام افق مژدۀ هلال دهد غلامِ همّتِ آنم که چون بدید هلال پیا پی ام دو سه ساغر میِ زلال دهد می ای به ساغرِ سیمین نه حّدِ من باشد رهینِ منّتم ار نیز از سفال دهد وجودِ من چو درختی ست در سراچۀ خاک که آبِ تلخِ رزش قوّتِ نهال دهد پس از مجاهدۀ روزه محتسب وقت است که ترکِ درّه و آمد شدِ محال دهد فراقِ باده به سی روز آن قفا دادم که روزگار مگر در هزار سال دهد ببین چه مایۀ دیوانگی ست گرسنگی که خاطرِ عقلا را زجان ملال دهد کسی به پایِ ریاضت بر آسمان نرسد و گر مثل چو زمین تن در احتمال دهد زوالِ عمر و کمالِ بقا به طاعت نیست به بخششیست که توفیقِ لایزال دهد نزاریا مده از دست جامِ مالامال جهان مخور که فلک زود پای مال دهد صبوح محضِ فریضه ست خاصه در شبِ عید چنان که وقتِ نمازت فراغِ بال دهد حکیم نزاری قهستانی