حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۵۰۰: مرا در سینه گر رازی بود هم رازم او باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا در سینه گر رازی بود هم رازم او باشد چو با او باشد اسرارم سر و کارم نکو باشد ترا چشمی دگر باید گر آن بینی که او بیند ترا جانی دگر باید که آن باشی که او باشد انا الحق گوی چون حلّاج ترکِ خویش بینی کن برون زو هر چه خواهی دید اَز او آرزو باشد خرابات است و مردان اند و خمّارند و خنبِ می مناجات است و تسبیحم صراحی و سبو باشد شش ابریشم مرا و چاریک دارد همه عالم ممالک شش جهت دارد طبایع چارسو باشد مرا جانی ست وآن بی من فدای دوست خواهد شد و گر تقصیر خواهد کرد در عینِ علو باشد ترا با این همه انکار و استکبار کاری نه چو غیری در نمی گنجد هوایِ دوست هو باشد گرو بپذیردم شاید وگرنه هیچ نگشاید برایِ خود نزاری را به رویِ او چه رو باشد چو توقیفش شود همره به مقصد ره توان بردن وگرنه سالکان را کی مجالِ جست و جو باشد سخن باید که جان گوید که تا در جان فرود آید نه هم چون بلبلِ شوریده سر بی هوده گو باشد حکیم نزاری قهستانی