حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۴۷۱: این همه فتنه از آن سرو خرامان خیزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
این همه فتنه از آن سرو خرامان خیزد عجبا سرو کزو فتنه ی دوران خیزد آن چنان حور محال است که باشد به بهشت و آن چنان سرو نه ممکن که ز بستان خیزد کی به هر سنگی در نفع زمرّد باشد یا ز هر چوبی کی معجز ثعبان خیزد به تمنای تو گر تشنه بمیرم خوش تر از بهشتی که درو چشمه حیوان خیزد معده ی آن که به سد لقمه نباشد خرسند پر نگردد ز خلالی که ز دندان خیزد نفس روزن گلخن به خوش آمد نبود چون نسیمی که ز اطراف گلستان خیزد هر که عاشق نبود مست نخیزد در حشر همچنان کافتد از اول هم از آن سان خیزد هر که در خاک لحد کافر بی دین خفتد نیست ممکن به قیامت که مسلمان خیزد این نه شعر است گر انصاف دهی دانی چیست آنکه از مخزن گنجینه ی عمّان خیزد هر دو یک جوهر و یک معدن پاک اند اما در ز دریا و نزاری ز قهستان خیزد حکیم نزاری قهستانی