حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۴۱۵: فراقِ یارِ سفر کرده رویِ آن دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فراقِ یارِ سفر کرده رویِ آن دارد که قصدِ جانِ منِ زارِ ناتوان دارد دلِ سبک سرم از جان ملال خواهد کرد مگر که بختِ سبک سارِ سرگران دارد غلامِ هم نفسی ام که یک نفس با من فرو نشیند و رازِ دلم نهان دارد وصال پای ز من در کشید و یار برفت فراق بر منِ بی چاره دست از آن دارد چه صعب تر ز جدایی بود میانِ دو دوست که این بر آن دلِ مشتاقِ مهربان دارد به جان رسیده ام ای دوست جانِ مشتاقم کجا شدی که روان نظر روان دارد ز مرگ بی تو نترسم خدای می داند بلی که بی تو مرا زندگی زیان دارد بیا که دیده جگر بی تو در کنار نهاد ببین که با تو کنارم چه در میان دارد کنارِ وصلِ توم از میانِ دل باید غمِ میانِ توم از میانِ جان دارد فضایِ کلبۀ من بی تو دوزخ است بلی بهشت نور ز دیدارِ دوستان دارد همین و بس که نزاریِ خویش خواندی ام مرا دگر چه غمِ دوزخ و جنان دارد حکیم نزاری قهستانی