حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۴۰۲: مرا دلی ست که هر لحظه در بلا افتد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا دلی ست که هر لحظه در بلا افتد به دستِ خیره کُشی چون تو مبتلا افتد مرا خیال بر آن داشته ست و ممکن نیست که گوهری چو تو در دستِ هر گدا افتد به یادگار دلی داشتم فرستادم مده ز دست که چون زلف زیرِ پا افتد به جای دیدۀ مایی هنوز نا دیده چه گونه باشد اگر دیده بر شما افتد کمالِ عشق بود بی توسّطِ نظری که خاطری به دگر خاطر آشنا افتد به جهد در نفکندیم صیدِ صحبتِ تو امیدوار توقّف کنیم تا افتد بود که واسطه ای گردد این غزل وقتی بدین بهانه مگر خاطرت به ما افتد بدین دیار در انداختیم شرحِ غمت هنوز باش که این قصّه تا کجا افتد به نامه ای مکن از لطفِ خویش محرومم که محرمی چو نزاری به عمرها افتد حکیم نزاری قهستانی