حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۴۰۱: تا نیستی در آمد و هستیِ ما ستد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا نیستی در آمد و هستیِ ما ستد هم صبر در حجاب شد از ما و هم خرد ما عاشقانِ کویِ خرابات دم زنیم کز زاهدانِ صومعه بویِ وفا نزد از حرص و آز تن به عنا در نداده ایم هم چون درختِ توت لگد خورده از قفد دیوانگانِ ملکِ خداییم و خلق را در ما ز راهِ عقل تصرّف نمی رسد ما را به رنگ و بوی تفاوت نمی کند گر اطلس است پوشش و گر پارۀ نمد محرابِ دینِ ما خمِ ابرویِ او بس است یک وجه اگر دو قبله کند کی روا بود چون دوست در نظر بود از حور فارغیم با نور آفتاب کجا شمع در خورد الّا رضایِ دوست نجویم ز خیر و شر الّا برایِ دوست نگویم به نیک و بد در عشق واجب است دلیلی نزاریا هرگز به منتها نرسد هیچ کس به خود حکیم نزاری قهستانی