حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۷۸: همین که بانگ بر آید که فالق الصباح
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
همین که بانگ بر آید که فالق الصباح غذای روح طلب کن بخواه کوزه راح اگر جماد نیی جنبشی کن ای غافل مباش کم ز وحوش و طیور وقت صباح برای دفع مخالف گر اتفاق افتد روا بود که پیاپی روان کنند اقداح اگر نه کی کند افراط طبع مرد حکیم که در شراب گران نیست هیچ خیر و فلاح طلاق دختر رزجز حرام خواره نخورد منش قبول کنم تا بود حلال و مباح ز عقد خم به در آگو که من به کاوینش همه جهان بدهم تا درآرمش به نکاح اگر مخالف حق عاقل است و دون زاهد خلاف عقل صواب است و ترک زهد صلاح که را جراحت عشق است گو مدار امید که التیام پذیرد به صنعت جرّاح چو آشنا شده ایم از مبادی فطرت به اتصال فزون می کنند میل ارواح فروغ شمع چنان است پیش طلعت دوست که در مقابل خورشید آسمان مصباح چه کار با نظر آفتاب عقل آن را که مرغ عشق در آرد به زیر ظلّ جناح نزاریا تو و تسلیم بس که نگشاید در سعادت کلّی مگر بدین مفتاح حکیم نزاری قهستانی