حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۵۸: موذّن فالق الاصباح می گفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
موذّن فالق الاصباح می گفت گمان بردم که هات الراح می گفت بر افکندم ز خواب آن دل ستان را که می را مونس الرواح می گفت سر ده را مسیح وقت میخواند طلوع صبح را صبّاح می گفت بدو گفتم چه می گوید موذّن مگر رمزی در این اصلاح می گفت قدح پر کن که چون کردی قدح پر نباشد حاجت مصباح می گفت به لفظی دیگرش می خواند جان بخش به دیگر قوّت اشباح می گفت وجوهی نقد می باید که بگشاد در می خانه بی مفتاح می گفت نمی گفت از طلوع صبح باری همه در لمعه ی اقداح می گفت در افکن کشتی ای در بحر مجلس که پندارم تورا ملّاح می گفت نزاری گفت قیدی هست در راه ولی مقری هوالفتاح می گفت حکیم نزاری قهستانی