حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۴۸: گرمرا در بی هشی با دوست کاری رفت رفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گرمرا در بی هشی با دوست کاری رفت رفت بی دلی را گر زدستش اختیاری رفت رفت نا به کاری ، مبتلایی در بلایی ماند ماند ور خردمندی خطایی کرد و کاری رفت رفت گر مراد از باغ دیدن چیدن گل بود بود بلبل شوریده را در سینه خاری رفت رفت همت مجنون اگر جانی به لیلی داد داد ور سری در مقدم زیبا نگاری رفت رفت کشتی یی گر در محیط افتاد و سیری کرد کرد تخته یی از موج دریا بر کناری رفت رفت گر مرا او با رقیبش در مقامی دید دید در میان با دوست گر بوس و کناری رفت رفت گر دلم از آتش آن زلف مشکین سوخت سوخت وز بخورش در دماغم گر بخاری رفت رفت در زیارت گاه در دم گر نیازی هست هست سوزناکی گر به زاری در مزاری رفت رفت عشق اگر در بی قرای جان ما را داشت داشت از پشیمانی چه حاصل گر قراری رفت رفت آفت جان نزاری رغبت دل بود بود نیم جانی در سر دل رفت آری رفت رفت گنج اگرچه دیر دیدم رنج ضایع نیست نیست چون وصالی یافتم گر انتظاری رفت رفت حکیم نزاری قهستانی