حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۴۲: دوش با جمعی حواری باده خوردم در بهشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوش با جمعی حواری باده خوردم در بهشت مجلسی دیدم همه عیسی دم و مریم جهشت جمله شیرین پاسخ و شیرین لب و شیرین دهن جمله نیکو سیرت و نیکو دل و نیکو سرشت سیب و نارنج و ترنج و نرگس از پیرامنش ماه رویان صبوحی بی نگهبانان زشت چار سوی بزم هم چون جنّت از بس فر و زیب بر ارم کرده تفاخر همچو کعبه بر کنشت خوی بر رخساره ی اوراق گل هر یک چنان قطره ی شبنم بود بنشسته بر اطراف کشت بزمی القصه چو فردوس برین آراسته بیش از این بر صفحه ی کاغذ نمی یارم نوشت پیش کردم سر که بستانم ز حوری بوسه ای دست کردم پیش تا در گردنش آرم نهشت در هراسیدم ز خواب و خواب خوش بر چشم من آتش حسرت سبک بگداخت چون در آب خشت حاضر و غایب نزاری خواب و بیداری یکیست باز می گو با حواری دوش بودم در بهشت حکیم نزاری قهستانی