حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۳۷: دریغ عمر که بی روی دوستان بگذشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دریغ عمر که بی روی دوستان بگذشت چو باد صبح که بر طرف بوستان بگذشت دریغ سود ندارد چو اختیار از دست برفت هم چو خدنگی که از کمان بگذشت بهار عمر جوانی و بی غمی افسوس که هم چو قافله ی باد مهرگان بگذشت تو خود قیاس کن ای بی خبر که در دل ما چه آتش است که دودش ز آسمان بگذشت بسوخت حلق من از بس که برق آه دلم ز سینه هم چو براق سبک عنان بگذشت هنوز دیده به هم می نهم تعالی الله ز هر چه بر سرم از گردش زمان بگذشت چه حاصل از سفر بی مراد هیچ همین فسانه ای که فلان آمد و فلان بگذشت نزاریا چه کنی چاره نیست تن درده به جور چرخ که کار تو زین و آن بگذشت حکیم نزاری قهستانی