حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۸۷: مرا خدای تعالی ولایتی داده ست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا خدای تعالی ولایتی داده ست ولایتی ست که نامش قناعت آبادست ولایتی که درو نه عوان و نه ظالم ولایتی که درو نه ستم نه بی دادست ولایتی که جمالش مثالِ حورِ بهشت ولایتی که بلادش چو خلد بنیادست ولایتی که درو دستِ آز نرسیده ست ولایتی که درو حرص پای ننهاده ست ولایتی که درو صد هزار مریم هست که صد مسیح به هر شب ز هر یکی زاده ست ولایتی ست که در ملکِ آفرینشِ او غلام و خواجه و مخدوم و بنده آزادست ولایتی نه چو دنیایِ بی وفا که درو بسی ملوک و سلاطین زمانه را یادست ولایتی ست که در جنبِ عرصۀ ملکش همه ممالکِ عالم محقّر افتاده ست ولایتی نه که مردم درو ز قبض و فرح گهی غمین بود از روزگار و گه شادست ولایتی ست ز تغییر و انقلاب ایمن درو نه خاک و نه آتش نه آب و نه بادست درو نه عربده یی از رنود و اوباش است درو نه ولوله یی از خروش و فریاد ست کسی بقاعِ متینش به جور نگرفته ست کسی قلاعِ حصینش به عنف نگشاده ست نزاریا اگرت ره بدان ولایت نیست خودی تست که او پیش تو بر استاده ست اگر دلت به ولایِ ولّیِ حق ره نیست چه دل بود که تو داری نه دل که فولادست حکیم نزاری قهستانی