حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۷۸: دل در خمِ ابرویِ تو بر طاق نشسته ست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل در خمِ ابرویِ تو بر طاق نشسته ست دانی که چرا خایف از آن غمزۀ مست است در پای مینداز سرِ زلفِ دل آویز آهسته که پیکانِ غمت در دلِ خسته ست چون زلفِ تو در گردن مظلوم نزاری صد توبه بود کز سرِ زلفِ تو شکسته ست چون چشمِ تو بر چشمِ تو شوریده و مستم وین مستیِ من خود ز مبادیِ الست است بر بویِ قبولِ نظرت مستِ مدامم تا چشمِ تو دیدم که چنان مست پرست است عشق آمد و چون صاعقه خشک و ترِ من سوخت افسرده چه داند که ازین حادثه رسته ست خوش بودم و آسوده بلا بر سرم آمد آری ز قضا هیچ دل آسوده نجسته ست رحمت کن و این سوخته دل را ز سرِ لطف دستی به سر آور اگرت هیچ به دست است هم تو نظری کن که به بازویِ نزاری کاری که گشاید همه در لطفِ تو بسته ست حکیم نزاری قهستانی