حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۷۵: باز دیدم خویشتن را در بهشتِ کویِ دوست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز دیدم خویشتن را در بهشتِ کویِ دوست آبِ حیوان نوش کردم بر جمالِ رویِ دوست دست در کش خفته لب بر چشمۀ حیوان یار طوقِ گردن کرده مار حلقۀ گیسویِ دوست در غلط می افکنم خود را و می گویم به دل کاین منم بارِ دگر بنشسته هم زانویِ دوست دوش در زنجیرِ زلفش داشتم تا صبح دست باز می جستم دل از یک یک شکنجِ موی دوست چشم برکردم دلِ گم بوده را دیدم به حبس معتکف بنشسته بر طاقِ خمِ ابرویِ دوست گفتمش ای دل بیا گفتا نمی بینی خموش در کمان پیوسته تیرِ غمزۀ جادویِ دوست طاقتِ خونِ جگر خوردن ندارم در فراق من دگر جایی نخواهم رفت از پهلوی دوست دشمنم گوید نزاری گوشۀ عزلت گزین تا توانم هست خواهم کرد جست و جوی دوست حکیم نزاری قهستانی