حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۷۰: آخر بدین صفت که منم مبتلایِ دوست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آخر بدین صفت که منم مبتلایِ دوست ممکن بود ز من که نجویم رضای دوست با عاشقان مجاز بود عشقِ عاشقی کو ترکِ هر دو کون نگیرد برایِ دوست کردم به عشق زیر و زبر خان و مان دل تا هیچ کس دگر ننشیند به جایِ دوست تسلیمِ راهِ دوست شوم چون به نزدِ من چیزی نیافرید خدا ماورایِ دوست جاوید زنده مانم و باقی شوم چو خضر گر سجده ایی به من رسد از خاکِ پایِ دوست هر دم قیامتی ز ملامت بدیده ام نادیده یک نفس به ارادت لقایِ دوست تا جان بود مرا بکشم از میان جان جنگ و ستیزِ دشمن و جور و جفایِ دوست نی نی به عینِ صدق نزاری خطا مبین خالی شمر ز جور و جفا ماجرایِ دوست حکیم نزاری قهستانی