حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۵۴: مستم امروز چنین مستی مست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مستم امروز چنین مستی مست که زمن نیستی آمد در هست گرنه پیوسته چنین باید بود پس چرا عاشق و مستم پیوست بر من انکار چرا چون همه اند عاشق و شیفته و دوست پرست محتسب مست و مشنِّع بر من که دگر باره فلان توبه شکست ای مسلمانان از بهر خدای کیست کو نیست چو من عاشق و مست هیچ کس نیست در آفاق که نیست زیر پای هوسی دیگر پست از سرِ دنیی و عقبی برخاست هر که در کنج خرابات نشست عاقبت در سرِ دل کردم جان جان و دل هر دو بدادم از دست دارم از شیخ سوالی موجز نکته ای نادره بر خواهم بست آن که زو روح بیاساید به یا از آن کو دلِ دل داده بخست با صبا گفتم اگر بتوانی که ز سر تازه کنی عهدِ الست اگر از ظلمتِ بیت الاحزان روی آن هست که بتوانم جست راه بر مصرِ نزاری کن زود بویِ پیراهنِ یوسف بفرست حکیم نزاری قهستانی