حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۴۳: یارم برفت و از منِ دل خسته برشکست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یارم برفت و از منِ دل خسته برشکست یاری چنان دریغ که بگذاشتم ز دست حیف است دست باز گرفتن ز مهربان خاصه چه مهربان بتِ خوش باشِ خوش نشست یک دم خیالِ او ز دو چشمم نمی رود زیرا تمام مستم از آن چشمِ نیم مست گر گویمش دمی ز نظر رفته هست نیست ورگویم از غمش دلم آزرده نیست هست هم چون زمین تحمّلِ بارِ غمش کنم تا آسمان شود به قیامت چو خاک پست بر ما قیامت آمد و بگذشت و منتظر دیریست تا به موعدِ خلدست پای بست ای باز از زبانِ فلان گوی با فلان گر هیچ یادت آید از صحبتِ الست باز آ که در فراقِ تو زان ها که دیده ای شوریده تر شده ست نزاریِ می پرست ورنه جواب ده که به ما در سلوکِ عشق آن کس رسد که کلّی از خویشتن برست حکیم نزاری قهستانی