حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۴۰: از ابتدا که لشکرِ ارواح برنشست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از ابتدا که لشکرِ ارواح برنشست عقل از سپاهِ عشق هزیمت کنان بجست اهلِ قیاس پس روِ عقلِ گریز پای ما در بُلوک عشق فتادیم می به دست در پوستینِ شیوۀ ما اوفتاده اند قومی خیال بازِ هوس نا ِک خود پرست گر می خوریم و گرنه تفاوت نمی کند ما بر قرارِ خویش همان واله ایم و مست از گل سرشته کالبدِ آدمِ صفی ترکیب ما ز دُردیِ خم خانۀ الست ما توبه بسته در سرِ زلفِ بتان و حسن آورده باز در سرِ زلفِ بتان شکست بر من چه اعتراض که مأمورِ فطرتم ای مدّعی به دستِ کسی اختیار هست تشنیع بر نزاری و او خود شکسته وار هرگز به نام و ننگ نبوده ست پای بست ماییم و کُنجِ فقر و می و گنجِ مسکرات تا گنبدِ سپهر شود هم چون خاک پست حکیم نزاری قهستانی