حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۲۳۱: بر جمال دوست ما را وجد و حالی دیگرست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر جمال دوست ما را وجد و حالی دیگرست عاشقان را چشم باطن بر جمالی دیگرست بی زبان و حرفشان باشد به جان با جان سخن در میان این جماعت قیل و قالی دیگرست روح را با روح راح عشق از مبدای کون هر نفس با یکدگر زان اتصالی دیگرست تا به اکمال حقیقی کان مقام اولیاست آن کمال نفس را در سر کمالی دیگرست بر بهشت و حور موهوم این همه تکرار چیست این هم ار انصاف می خواهی خیالی دیگرست مستی ما کس نداند کز کدامین خم کده ست در قدح مستان فطرت را زلالی دیگرست تو چه دانی بر سماوات حقایق چون روند مرغ این معراج را پرّی و بالی دیگرست تو مبین خود را، همه او بین که او را در نقاب جز به چشم معرفت دیدن خیالی دیگرست تا نپنداری که او را انتقالی هست، نیست ور چنان بینی چنان دان کانتقالی دیگرست نازکان را طاقت بار گران عشق نیست بختیان بارکش را احتمالی دیگرست مردمان بر شیوهٔ طرز نزاری منکرند آری آری بی زبانان را مقالی دیگرست با کسی آخر چه می گویند کو را در حیات از وجود خویشتن هر دم ملالی دیگرست در مراتب نیز اگر دانی ز راه خاصیت جام جم در جنب جام او سفالی دیگرست حکیم نزاری قهستانی